جدول جو
جدول جو

معنی تازه جویی - جستجوی لغت در جدول جو

تازه جویی
نوجویی، نوگرایی
متضاد: سنت گرایی، کهنه پرستی، کهنه گرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تازه رویی
تصویر تازه رویی
شاد و خندان بودن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، مباسطت، انبساط، بشاشت، مباسطه، بشر، طلاقت، تحتّم، هشاشت، روتازگی، ابرو فراخی، تبذّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
جنگجویی، سرکشی، ناسازگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاره جویی
تصویر چاره جویی
چاره اندیشی، جستجوی راه علاج، برای مثال فسونگر در حدیث چاره جویی / فسونی به ندید از راست گویی (نظامی۲ - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه جوان
تصویر تازه جوان
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، نوجوان
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
تدبیر. صلاح اندیشی:
سکندر جهاندیدگان را بخواند
در این چاره جویی بسی قصه راند.
نظامی.
، حیله گری. فسونگری. فریبکاری:
فسونگر در حدیث چاره جویی
فسونی به ندید از راستگویی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
تازگی و نیکویی صورت. (ناظم الاطباء). خوشرویی. شادی. جوان سیمایی. گشاده رویی. بشاشت. نضره. (منتهی الارب) (دهار). نضاره. نضور. نضر. بشر. (منتهی الارب) :
که روی سیاوش اگر دیدمی
بدین تازه رویی نگردیدمی.
فردوسی.
تازه رویی و رادمردی و شرم
بازیابی ازو بهر هنگام.
فرخی.
در بزرگی باتواضع در سیاست باسکون
در سخا با تازه رویی در جوانی باوقار.
فرخی.
بشغل دل و رنج تن کم نکردی
ازین تازه رویی وزین خوش لقایی.
فرخی.
بدین شرمناکی بدین خوب رسمی
بدین تازه رویی بدین خوش زبانی.
فرخی.
... بنده مثال داده است شوربایی ساختن، سلطان بتازه رویی گفت سخت صواب آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 54).
تازه روئیش تازه تر ز بهار
خوب رنگیش خوبتر ز نگار.
نظامی.
ابر و بادی که آمدی زآن پیش
تازه کردند تازه رویی خویش.
نظامی.
چون صبح ز روی تازه رویی
میکرد نشاط مهرجویی.
نظامی.
عروس مرا پیش پیکرشناس
همین تازه رویی بس است از قیاس.
نظامی.
چو شاه گنج بخش این نکته بشنید
چو صبح از تازه رویی خوش بخندید.
نظامی.
قبا بسته چو گل در تازه رویی
پرستش را کمر بستند گویی.
نظامی.
خاموش دلا ز تیزگویی
میخور جگری بتازه رویی.
نظامی.
محمد بن آملی در علم تصوف گوید: خلق هشتم (از اخلاق سالک) بشره و تازه رویی... (نفایس الفنون چ میرزا احمد خونساری ص 165). رجوع به تازه رو و تازه روی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ جَ)
از اسمای محبوب است. (آنندراج). بتازگی بسن جوانی رسیده. (ناظم الاطباء). حدیث السن. نوجوان:
عیبیش جز این نیست که آبستن گشته ست
او نیز یکی دخترک تازه جوان است.
منوچهری.
چون که من پیرم جهان تازه جوان
گرنه زین مادر بسی من مهترم.
ناصرخسرو.
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی بمن آر.
حافظ.
چهرۀ نوخط آن تازه جوان را دریاب
زیر ابر سبک آن برق عنان را دریاب.
صائب (از آنندراج).
گشته خوش پیر ظهوری و علاجش اینست
که بتن جانی از آن تازه جوانش بکشم.
ظهوری (ایضاً).
، مجازاً، لطیف. باطراوت. زیبا:
تن او تازه جوان باد و دلش خرم و شاد
پیشۀ او طرب و مذهب او دانش و داد.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
در این شعر سوزنی ظاهراً بمعانی شادجانی، روح را شاد و خوش داشتن، روح را بشاش کردن و سبک روحی آمده است:
تدبیر کرای خر رهی کن
هم با سبکی هم بتازه روحی.
سوزنی (دیوان خطی کتاب خانه مؤلف ص 86)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازه رویی
تصویر تازه رویی
تازگی و نیکویی صورت، خوشرویی گشاده رویی بشاشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاره جویی
تصویر چاره جویی
جستجوی چاره جستجوی راه علاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
جنگجویی، لجاجت، خشمگینی، سرکشی عصیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه جوان
تصویر تازه جوان
نوجوان جوان نو رسیده، محبوب نوجوان، لطیف با طراوت زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
التّشدّد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
Pugnacity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
pugnacité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
войовничість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
闘志
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
воинственность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
لڑاکا پن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
যুদ্ধবাজ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
ความก้าวร้าว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
ukali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
kavgacılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
לוחמנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
wojowniczość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
호전성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
keberanian bertarung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
लड़ाकूपन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
vechtlust
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
beligerancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
Kampfeslust
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
belicosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
好斗
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ستیزه جویی
تصویر ستیزه جویی
bellicosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی